۱۳ آبان به پیشنهاد چه کسانی روز دانش آموز شد؟ + سند
تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۵۸۸۲۲۰
به گزارش خبرگزاری فارس از تهران، امام خمینی با مستقر شدن در پاریس در ۱۶ مهرماه در اوّلین پیام به ایران به مناسبت آغاز سال تحصیلی فرمودند: «در آغاز سال تحصیلی به محصلین علوم دینیه و دانشجویان دانشگاهها و دانشآموزان که برای برقراری حکومت عدل اسلامی بهپا خاستهاند درود میفرستم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
امام خمینی خطاب به جوانان فرمودند: «هان ای عزیزان من! در محیط مدارس و دانشگاهها و دانشسراها آگاهانه و متعهد بهپاخیزید و به هم بپیوندید و برای نجات اسلام و کشور کوشش کنید». امام خمینی با برشمردن حمایتهای قدرتهای راست و چپ از رژیم، خصوصاً سفر رئیسجمهور چین به ایران خطاب به دانشجویان و دانشآموزان فرمودند: «پیوندتان را با ملّت بزرگمان که تنها میخواهد روی پای خود بایستد و هیچ گونه گرایشی به شرق و غرب نداشته باشد... مستحکمتر کنید و با شعار واحد توحیدی دست جباران و غارتگران بینالمللی را از مخازن خود کوتاه کنید». برای رسیدن به حکومت اسلامی «سدهایی باید از سر راه برداشته شود» که عبارتند از: «۱- برچیده شدن نظام شاهنشاهی..». «۲- بیرون راندن تمام عناصری که در زمان سلطنت پهلوی متصدی امور مهمهی کشور بودهاند». «۳- قطع ایادی اجانب راست و چپ از سر کشور».
امام خمینی وظایف ویژهی «دانشجویان و دانشآموزان و طلاب علوم دینیه» را چنین برشمردند:
۱- اعتراض به «استادان و دبیران و سران قوم» که «از مقاصد ملی و دینی که سرنگونی رژیم پوسیده» است انحراف پیدا کردهاند؛
۲ـ برقراری «روابط دوستانه و فعالانه» بین «طلاب علوم دینی و دانشجویان»؛
۳ـ دعوت از ارتش برای گسستن «زنجیر تسلط اجانب» و پیوستن به ملت؛
۴- «هوشمندانه به مسائل روز نظر» کردن؛ از جمله تلاش رژیم برای راهاندازی عدهای با شعارهای کمونیستی برای ترساندن مردم؛
۵- حمایت از «قیام حقّطلبانه و مردانهی قشرهای کارگر و کارمندان محروم و مسلمان ایران که به اعتصاب کشیده»اند.
پیام امام خمینی بر انگیزه دانشآموزان و دانشجویان افزود، نیمهی دوم مهرماه تقریباً رهبری تظاهرات در سرتاسر کشور به دست دانشآموزان افتاد. نیمهی اوّل آبان دانشجویان بر تکاپوی خویش افزودند و خصوصاً دانشگاه تهران مأوای دانشآموزان و مرکز تظاهرات مشترک آنان قرار گرفت.
روز دوم آبان
روز دوم آبان دانشآموزان از مدارس مختلف با تظاهرات به دانشگاه تهران رفتند و تظاهرات بزرگی را مشترکاً با صلوات شروع کردند. به گزارش کیهان تعداد تظاهرکنندگان بیش از ده هزار نفر بودند که در ساعت ۱۱:۳۰ از دانشگاه خارج و در خیابانها به تظاهرات ادامه دادند. به گزارش اطلاعات در این روز «هزاران دختر و پسر مسلمان نماز ظهر خود را در زمین چمن و دیگر نقاط محوطهی دانشگاه گزاردند. دانشگاه تهران تاکنون چنین صحنهای ندیده بود».
روز سوم آبان
روز سوم آبان نیز دانشآموزان، مدارسِ خود را در تهران تعطیل و به طرف دانشگاه تهران حرکت کردند. گرچه نیروهای نظامی در بعضی از نقاط با آنان درگیر شدند؛ ولی دانشآموزان از راههای فرعی خود را به دانشگاه رساندند. «دانشآموزان با دادن شعارهای ضد دولتی و ضد آمریکایی و شعارهایی مانند درود بر خمینی، نصرمنالله و فتحقریب و شعارهایی در حمایت از زندانیان سیاسیدر خیابانهای دانشگاه تهران دست به راهپیمایی زدند». این تظاهرات تا ساعت ۱۰:۱۰ شب ادامه داشت. این تظاهرات به دانشگاه صنعتی آریامهر نیز کشیده شد. گروهی از دانشآموزان نیز با شعارهای مذهبی به دانشگاه آریامهر رفتند که به حدود ۸۰۰۰ نفر رسیدند و بعد از «خواندن نماز جماعت مغرب و عشا» متفرق شدند.
روز چهارم آبان
روز پنجشنبه ۴ آبان، دانشگاه تهران توسط نیروهای حکومت نظامی بسته شد و از ورود دانشجویان جلوگیری به عمل آمد. در نتیجه در اطراف دانشگاه تهران زدوخورد شد.
روز ششم آبان
روز شنبه ۶ آبان نیز اکثر مدارس تهران تعطیل شد و دانشآموزان در خیابانها دست به تظاهرات زدند. پلیس به تظاهرکنندگان حمله کرد و چندین دانشآموز را مجروح کرد.
رژیم برای جلوگیری از تجمع دانشآموزان اعلام کرد: دانشگاه تهران در روزهای ششم و هفتم تعطیل است. رئیس دانشگاه تهران، دکتر عبدالله شیبانی که چند روز پیش اعلام کرده بود دانشگاه باید برای اعتراض دانشجویان آزاد باشد در مصاحبهای اعلام کرد: «تجربهی پنج روز آزادی عبور و مرور دانشگاه تهران نشان داد که کنترل باید انجام شود. شنیدهام گروههای بسیاری قصد داشتند به دانشگاه بیایند و تحصن اختیار کنند. اینها نشانگر این میتواند باشد که ممکن است از آزادیها سوءاستفاده شود».
به دنبال این اعلام تعطیلی ۲۱۰۰ نفر از اعضای هیئت علمی دانشگاه تهران به مدت یک هفته اعلام تحصن کردند.
روز هفتم آبان
هفتم آبان نیروهای ارتش در اطراف دانشگاه تهران مستقر شدند و از رفتن مردم به دانشگاه جلوگیری کردند. دانشآموزان در اطراف دانشگاه تهران تجمع کردند و سرانجام عدهای توانستند به داخل دانشگاه راه یابند. آنها با شکستن قفلها درهای دانشگاه را بر روی دانشجویان بیرونی گشودند و حدود پنج هزار نفر در دانشگاه تجمع کردند و نیروهای نظامی نیز فقط نظارت میکردند. دانشجویان در زمین چمن اجتماع کردند و بعد از ساعت ۱۲ نماز جماعت برپا داشتند. بعد از نماز جماعت شروع به راهپیمایی کردند و به شعار «حکومت اسلامی ایجاد باید گردد، زندانی سیاسی آزاد باید گردد» و «درود بر طالقانی مجاهد نستوه» و «ایران کربلا شده هر روز عاشورا شده» پرداختند.
روز هشتم آبان
هشتم آبان نیز «دانشگاه تهران شاهد تظاهرات وسیع دانشجویان بود». در این روز نیروهای نظامی از اطراف دانشگاه تخلیه شده بودند و دو کامیون نظامی فقط جلوی در اصلی دانشگاه مستقر شده بودند. در این روز عدهای از دانشجویان و مردم در محوطهی دانشگاه دست به تظاهرات زدند و با انداختن زنجیر به دور مجسمهی شاه تصمیم بر انداختن آن را داشتند که به دلیل استحکام آن موفق نشدند. تظاهرات روز نهم در دانشگاه نیز بدون هیچ اتّفاقی پایان یافت.
روز دهم آبان
روز دهم آبان نیز مدارس تعطیل شد و دانشآموزان به دانشگاه تهران آمدند. ساعت ۹ صبح اجتماع بزرگ دانشگاه تهران به مناسبت هفتهی همبستگی با پیام آیتالله طالقانی آغاز شد و چند نفر به سخنرانی پرداختند. سپس دهها هزار نفر دانشجو و دانشآموز در محوطهی دانشگاه دست به تظاهرات زدند. روز یازدهم نیز تظاهرات بدون درگیری خاتمه یافت.
روز تاریخی و خونین ۱۳ آبان
روز شنبه ۱۳ آبان گروههای دانشآموزی با تعطیل مدارس به سوی دانشگاه تهران حرکت کردند. هر لحظه بر تعداد تجمعکنندگان افزوده میشد. نیروهای نظامی از ساعت ۱۱ صبح محاصرهی دانشگاه را آغاز کردند. حدود ساعت ۱۲ ظهر نیروهای ارتش جلوی در جنوبی دانشگاه مستقر شدند و شلیک نارنجک گاز اشکآور را به داخل دانشگاه آغاز کردند.تظاهرکنندگان با برافروختن آتش به خنثیسازی گازها پرداختند که ناگهان نیروهای نظامی نوک اسلحههای خودکار خود را از میلهها به سوی تجمعکنندگان گرفتند و بر روی آنها آتش گشودند. تعداد زیادی از دانشآموزان در خاک و خون غلطیدند، صدها نفر مجروح شدند که از در شمالی آنان را به بیمارستان منتقل کردند. این تظاهرات خونین ۶ ساعت ادامه داشت.
خبرگزاریها تعداد کشتهشدگان را ۱۰ نفر و دانشجویان ۶۵ نفر اعلام کردند. کمکم تظاهرات به بیرون از دانشگاه کشیده شد و سرتاسر تهران به میدان جنگ تبدیل شد. در این تظاهرات خیابانی ۳۰ نقطهی تهران به آتش کشیده شد.
تلویزیون ملی ایران بدون هیچ سانسوری برای اولین بار در شب، فیلم تظاهرات و کشتار دانشآموزان و دانشجویان را به نمایش گذاشت.مدیرعامل تلویزیون ناصرالدین شاهحسینی مجبور به استعفا شد؛ ولی انتشار تصاویر خونین از تلویزیون موجی از خشم و نفرت را در سرتاسر ایران به وجود آورد. بسیاری از خانوادههای طبقهی مرفه که صاحب تلویزیون بودند، نسبت به رژیم به خشم آمدند و از حالت تردید خارج و به مردم پیوستند.
پیام امام به مردم
امام خمینی به مناسبت فاجعهی ۱۳ آبان در پیامی خطاب به ملّت ایران نوشتند: «من نمیدانم که از کدام مصیبتهای ملت و از کدام جنایتهای شاه بنویسم، قلم من عاجز است. آیا جنایاتی را که در دانشگاه تهران به دست دژخیمان شاه واقع شد متذکر شوم یا از کشتارهایی که در سراسر ایران به امر این جنایتکار حرفهای صورت گرفت؟» امام خمینی از ملت خواستند تا «رسیدن به هدف، نهضت را هر چه شورانگیزتر ادامه دهد». امام خمینی هدف نهضت را سرنگونی شاه، نابودی رژیم شاهنشاهی و برقراری حکومت اسلامی اعلام کردند و تصریح نمودند: «هر کس یا هر گروه که با این پیشنهادهای سهگانه موافق نیست، راه او غیر از راه ما و راه ملت ایران است». امام خمینی لازمهی رسیدن به این اهداف را «ادامهی اعتصاب در تمام دستگاههای دولتی» و «پشتیبانی از اعتصاب کارمندان» و «کمک مالی به کسانی که در اثر اعتصاب ضرر دیدهاند» اعلام کردند.
امام خمینی در پایان از «سران نیروهای هوایی و زمینی و دریایی» خواستند «با افراد خود به ملّت بپیوندند که اطاعت شاه اطاعت از طاغوت است» و از «سربازان و سایر قوای انتظامی» خواستند که از «اوامری که برخلاف مسیر ملت است سرپیچی کنند» و از خانواده نظامیان خواستند تا آنها را از «مخالفت با ملت و از ظلم و ستم به خواهران و برادران اسلامی خود باز دارند».
گرچه عوامل سقوط دولت شریفامامی از قبل مهیا شده بود؛ ولی تظاهرات خونین ۱۳ آبان نقطهی پایان حکومت آشتی ملی بود؛ به همین جهت شریفامامی با همهی ادّعای استقامت و ماندن در فردای آن روز مجبور به استعفا شد. دانشآموزان پایتخت در ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ با صدور بیانیهای روز ۱۳ آبان را روز دانشآموز نامیدند و اینگونه ۱۳ آبان در تاریخ ایران جاودانه و الهامبخش شد.
«انتشار بیانه توسط دانشآموزان برای نام گذاری ۱۳ آبان به روز دانش آموز»
منبع: کتاب یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه، روحالله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
انتهای پیام/۶۷۰۷۸/
منبع: فارس
کلیدواژه: دانش آموز دانشجویان ۱۳ آبان روز شهدای دانش آموز دانش آموزان دانش آموز آبان روز ۱۳ آبان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۵۸۸۲۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
از معلمی روی صندلی چرخدار تا معلمی در برفی که همقد دانشآموزان است
ایسنا/آذربایجان شرقی درست در روزی که چهره شهر زیر آوار برف مدفون شده، مادری از دور دست پیدا است که چادر مشکی را دور گردن و کمر بسته و تمام همتش را برای هدایت ویلچر و سرنشین آن به کار گرفته و هرازگاهی پتو را تا زانوهای سرنشین بالا میکشد، چرخها بالاخره راهشان را پیدا میکنند و در مسیر مدرسه قرار میگیرند و بچهها که از پنجره کلاس شاهد این صحنه هستند، داد میزنند: «آقا آمد، آقا معلم با ویلچر آمد» دانشآموزان با نیازهای ویژه در این کلاس، منتظر معلمی ویژه هستند.
هفته معلم مانند هر سال دیگری از راه رسیده و رسانهها در انتشار اخبار ایثار و خدمات ارزنده معلمان از هم پیشی گرفتهاند و هر سایت و کانال خبری را که زیر و رو میکنی، هر کدام مطلبی در مورد معلمان دارند، اما واژهها هم بعضی وقتها از بیان احساسات و رویدادها ناتوان هستند، مانند همین صحنه در مدرسه آموزش استثنایی عصمت شهر خواجه که نویسنده گزارش نمیداند از مادر بنویسد یا از پسر و به نظر میرسد شاید واژه کمک معلم بتواند تا حدودی حق مطلب را در مورد این مادر فداکار ادا کند.
راه چندان مناسب تردد آقا معلم نیست؛ اما مادر و پسر تصمیم گرفتهاند حتی اگر چرخ ویلچر هم نچرخید، پای آموزش لنگ نماند و لیلان فاتحی، مادرِ معلم مدرسه با ظرف آبی که همراهش دارد، چرخهای ویلچر را میشوید و مدیر مدرسه چرخها را پاک کرده و میتکاند.
آقای «سعید بهاری» وارد کلاس میشود، سه دانشآموز کلاس با صدای مدیر مدرسه به احترام آموزگارشان بلند میشوند. تخته کلاس با گلهای لاله کاغذی تزیین شده و ماههای فصل بهار بر روی آن نوشته شدهاند، کلاس درس با قرائت سوره ناس توسط یکی از دانشآموزان به نام امیررضا شروع میشود و معلم کلاس، سرود ملی را از گوشی همراهش، پخش میکند و همگی به احترام پرچم ایران بلند شده و در حالی که دست را با نهایت صداقت و عشق روی سینه نگه داشتهاند، سرود ملی را نجوا میکنند.
آزادی عمل در این کلاس به دلیل تعداد کم دانشآموزان بیشتر بوده و سه دانشآموز و معلم دور هم نشستهاند، اما به گفته معلم کلاس، همیشه هم اینطور نیست. مهرهها و لگوهایی روی میز دیده میشوند که آقای بهاری موقع دستورزی درس ریاضی از آنها استفاده میکند و حین تهیه گزارش مشغول تدریس دستههای دو تایی و سه تایی و مفهوم ضرب به یکی از دانشآموزان در این کلاس چند پایه است و دانشآموزان نیز در تمامی مراحل تدریس و در تمامی زنگهای درسی، آقا معلم را همراهی میکنند که نشان از علاقه به استاد و یادگیری خوب مطالب تدریس شده است.
این کلاس، هشت دانشآموز دارد که تعدادی از آنها در روز تهیه گزارش غائب هستند و غیبتهایشان از سختی تردد در هوای برفی و شرایط ویژه این دانشآموزان، ناشی میشود.
آقای بهاری در بهار
زنگ علوم در روزی دیگر که برفها آب شده و جان زمین را تر کردهاند و سبزی درختها خودی نشان دادهاند، فرصت خوبی برای تدریس «دنیای گیاهان» در حیاط مدرسه بوده و آقا معلم در حال توضیح دادن اجزای گیاه با همراهی دانشآموزان و نقش سبزینه و تولید میوه و اکسیژن توسط گیاهان است.
سعید بهاری خواجه با هفت سال سابقه تدریس در حوزه آموزش و پرورش کودکان با نیازهای ویژه، سر صحبت را با گلایه از برخی افرادی باز میکند که نگاهی از بالا به پایین و ترحمآمیز به افراد دارای شرایط ویژه و دچار معلولیت دارند و معتقد است؛ اگر مردم بپذیرند که افراد دارای نقص هم میتوانند استعدادهای خاص خود را داشته باشند و موقع دیدن فردی با شرایطی متفاوت از خودشان به آن فرد خیره نشده و آنها را مورد تمسخر قرار ندهند، با آرامش خاطر بیشتری زندگی خواهند کرد.
راه ناهموار و نامناسب برای تردد معلولان نیز از دیگر مشکلاتی است که این معلم از آن گلایه دارد و با نگاهی به چرخ صندلی چرخدار آقای بهاری میتوان فهمید که این راه چه بلایی سر لاستیکهای ویلچر میآورد و چقدر هزینه به او تحمیل میکند.
او، داشتن عشق و علاقه را مهمترین اصل تدریس در مدرسه استثنائی میداند و بیان میکند: در این شغل نباید مسائل مادی خیلی مهم باشد؛ اما مسئولان نیز باید به این نکته توجه کنند که مسائل مادی نیز بیاهمیت نیستند. ما در چنین مدارسی به امکانات بیشتری نیاز داریم و شاید در این لحظه این کلاس برای سه دانشآموز حاضر کافی باشد؛ اما جمعیت کلاس در بعضی اوقات بیشتر میشود و اگر امکانات و فضای بیشتری داشته باشیم، بهتر است که خیران عزیز نیز در این مورد میتوانند کمک حال ما باشند.
در ادامه پای صحبتهای خانم فرخی، مدیرآموزگار مدرسه مینشینیم که با اشاره به مشارکت این معلم درامور خیریه مدرسه میگوید: آقای بهاری با تمام سختیها و مشکلات موجود با کمک و همراهی مادرشان در پشت صحنه رفت و آمد به مدرسه پای کار آمدهاند و مادر همیشه از فصل بهار گرفته تا زمستان، همراه او هستند. او با وجود تمامی کمبودها برای بچهها سنگ تمام میگذارد و از همان حقوق دریافتی خودش هم برای حل مشکلات مدرسه هزینه میکند.
معلم نجاتگر
همیشه که نباید، معلمان، فداکاریهای قهرمانان را در کتابهای درسی، تدریس کنند؛ بعضی وقتها خود سوژه شده و کارهایی تحسینبرانگیز انجام میدهند؛ درست مثل معلم داستان ما. روایت دوم این گزارش به روزی پرماجرا اشاره دارد که معلم کلاس با اقدام به موقع، دانشآموز دچار تشنج شده را حیاتی دوباره بخشیده، این آموزگار کلاس چهارم در یکی از روستاهای منطقه تسوج از توابع شهرستان شبستر به نام تیل، مشغول به خدمت است.
زنگ تفریح دارد تمام میشود، بچهها چنان سر و صدایی راه انداختهاند که برایمان ناآشنا نیست، از همان صحنههایی که شاید خودمان در دوران تحصیلمان، بازیگرش بودیم، همه چیز دارد خوب پیش میرود که ناگهان یکی از دانشآموزان دچار تشنج میشود و بچهها در حالی که ترس روی چهرههایشان، مشهود است، به سمت دفتر میدوند.
ادامه ماجرا را از امیر هاشمی، آموزگار ابتدائی، 23 ساله و متولد شهر مرند میشنویم که که پس از چهار سال تحصیل در دانشگاه فرهنگیان، مشغول به تدریس در مقطع ابتدائی است:
«اواسط آبان ۱۴۰۲ بین زنگ اول و دوم در اتاق معلمان نشسته بودم که دانشآموزان اطلاع دادند یکی از بچهها افتاده وسط حیاط، با سرعت هر چه تمام خودم را بالای سر دانشآموز رساندم، مدیر مدرسه منتظر رسیدن اورژانس بود، با نگاهی به دانشآموز و طبق تجربه و مطالعه قبلیام متوجه شدم که دچار تشنج شده و سریع، دکمههای لباسهای او را باز کردم تا بر اثر تنگی، مشکلی ایجاد نکند و به پهلوی چپ درازکشش کردم.
چشمم به لقمه نان و پنیر در دست دانشآموز افتاد و با خودم گفتم نکند لقمه در دهانش، باقی مانده باشد، چرا که موقع تشنج، تنفس از راه بینی انجام نمیشود و تنها راه نفس کشیدن از راه دهان است که در صورت انسداد دهان نیز، خفگی پیش خواهد آمد. با زحمت، دهان دانشآموز را باز کردم، حدسم درست بود، تکههای نان و پنیر را از دهانش خارج کردم و بعد از حصول اطمینان از باز شدن راه هوایی او منتظر شدیم تا به هوش بیاید و سپس بعد از هوشیاری و تا رسیدن عوامل اورژانس به دفتر مدرسه منتقلش کردیم. دانشآموز به کمک عوامل اورژانس به درمانگاه تسوج منتقل شد و شکر خدا اتفاق خاصی برای او پیش نیامد و با سلامتی کامل دوباره به مدرسه بازگشت.
بعد از این اتفاق شاهد صحنهای بسیار جالب در کلاسم بودم؛ دانشآموزان کلاس من برای این دانشآموز که جزو شاگردان من نبود، دعا میخواندند؛ یکی دعای فرج میخواند و دیگری پیامهای قرآنی را.
آقای هاشمی در ادامه از فضای پررنگ همدلی و صمیمیت بین معلم و دانشآموزان میگوید: دانشآموزان همیشه منتظر من هستند و بر سر اینکه چه کسی در سمت راست یا چپ من قرار بگیرد، با هم رقابت میکنند. معتقد هستم که معلمی مقدسترین و پاکترین شغل روی کره زمین و شغل شریفی است که با علم، کتاب و بچههای پاکدل سر و کار دارد و من خوشحالم که یک معلم هستم و میتوانم دانشآموزانی باسواد و اخلاق مدار تربیت کنم. یک معلم خوب ویژگیهای بسیار زیادی دارد؛ اما بعد از داشتن شرایط علمی لازم باید از دو ویژگی تعهد و مسئولیتپذیری و عشق و علاقه لازم به این شغل و دانشآموزان، برخوردار باشد.
در دل برف و کولاک به عشق معلمی
معلم روستا که باشی، رفتن به کلاس درس با کفشهای گلی و دست و صورت یخ بسته برایت خاطره میشود و اگر یک روز بدون دردسر، به محل کارت برسی، جای تعجب دارد. سرمای استخوانسوز و جاده ناسازگار و هزار و یک مصیبت را با ید به جان بخری، برای یک لحظه لبخند رضایت بچههایی که معلم را خدای روی زمین میدانند و به خاطر همین بچهها است که در مه غلیظ روستا قامت معلمی با عشقی بدون وصف گم شده و لاستیکهای ماشینی که نفسش درست شبیه به ماشین تمام معلمان شاغل در مناطق روستائی در جاده خاکی و برفی و سنگلاخی روستا به شماره افتاده، در برف شدید گیر کرده و تقلای بیشتر فایده ندارد، آقا معلم گوشی همراهش را برداشته و با اهالی روستا تماس میگیرد و دقائقی بعد، صفی از والدین و دانشآموزان از دور دیده میشوند که برای کمک به آقا معلم میآیند.
چه با ماشین و چه با پای پیاده از دل سرما و برفی عبور میکند که همقد دانشآموزانش است، اگر بخت یار باشد و بتوان تا مدرسه با ماشین رفت، هر روز باید دو و نیم ساعت از سراب تا بستان آباد را برای رسیدن به مدرسه رانندگی کند، دو نقطهای که همه ساله به عنوان سردترین شهرهای استان آذربایجان شرقی و کشور شناخته میشوند. جملهی تامل برانگیز آموزگار قصه ما از سختترین روز رسیدن به مدرسه در اتاق ذهنم تکرار میشود «هر چه جلوتر میرفتم، ترسم از حمله گرگ و حیوانات درنده بیشتر میشد؛ اما بچهها منتظر بودند و باید سر کلاس درس میرسیدم» و همین کلمه «باید» ارزش کار او را بیان میکند و جملاتم را از پیچیدن به استعارهها و آرایههای ادبی و پر و بال دادن بیشتر، بینیاز میکند.
توحید اسماعیلپور، معلمی است که سال اول خدمتش را در یکی از صعبالعبورترین روستاهای شهرستان بستان آباد به نام روستای آیدین چمن (آیقرچمن) سپری میکند، روستایی که دارای 20 کیلومتر جاده خاکی است.
آقای اسماعیلپور، تدریس در روستای صعبالعبور را دارای سختی و زیبایی ویژه این مناطق و خودش را یک روستازاده میداند و با تمام سختیها و مشکلات زندگی در روستا آشنایی دارد. او فضای روستاها را پر از مهر و محبت و احترام نسبت به یکدیگر توصیف میکند و در این خصوص میگوید: من از سردترین شهر کشور هستم و به این آب و هوا عادت دارم، ضمن اینکه چون خودم زندگی روستائی را تجربهکردهام، این همه سختی را تحمل میکنم تا بچههای روستا بیسواد نمانند؛ چرا که معتقد هستم بچههای روستائی بیشتر از بچههای شهری، مشتاق یادگیری هستند و وقتی چیزی را به آنها میآموزی، حسی به آدم دست میدهد که قابل وصف نیست و تمام خستگیها و سختیهای مسیر با دیدن خندههای رضایت و پر از مهر بچهها از یادت میرود. طبعیت بکر، صدای رودخانهها، آواز خوش پرندگان و هوای پاکیزه از مزایای تدریس در روستاهای دور افتاده است؛ نبود امکانات رفاهی و آموزشی، دوری راه و مناسب نبودن جاده به ویژه به هنگام بارندگی هم از سختیهای خدمت در چنین مناطقی به شمار میآیند.
او که گاهی اوقات به علت شدت بارندگی و عدم امکان تردد با ماشین در جاده منتهی به مدرسه مجبور شده است تا مدرسه پیاده برود، به همراه داشتن تجهیزات گرمایشی، زنجیر چرخ و بیل را جزو ملزومات تدریس در روستای صعبالعبور به ویژه در فصلهای سرد سال میداند.
اسماعیلپور از خاطره سختترین روز رفتن به مدرسه، میگوید: چند روزی بعد از تعطیلات عید، تردد در جاده به دلیل بارندگی و گل و لای زیاد، ممکن نبود و مجبور شدم فاصله بین دو روستای خاتون آباد تا آیقرچمن را که 45 دقیقهای طول میکشید، پیاده بروم؛ درحالیکه ترس از حمله حیوانات تمام وجودم را فرا گرفته بود.
او که تجربه همکاری با آموزش و پرورش را در اشکال مختلف دارد، به تجارب تدریس از کلاسهای یک نفره گرفته تا 20 نفره اشاره کرده و هر یک را دارای مزایایی میداند، به گفته این آموزگار ابتدائی، در کلاسهایی با تعداد دانشآموزان کم، فرصت بحث و تبادل نظر ورسیدگی به تک تک شاگردان، بیشتر است.
از زحمات یک معلم کلاسهای چندپایه متحمل میشوند، میپرسیم و این معلم معتقد است که معلم کلاس چند پایه باید به تمامی کتابهای درسی، مسلط باشد و بدون مطالعه قبلی بر سر کلاس درس حاضر نشود و استفاده از راهنماییهای دانشآموزان پایههای بالاتر برای کمک به دانشآموزان پایه تحصیلی پایینتر را یکی از راهکارهای مدیریت کلاسهای چندپایه میداند.
این روایت، پایان قصه ایثار معلمان نیست. از همان معلم شهید گرفته و تا معلمی که برای نجات دانشآموزان، تن به آتش زد، دنیا پر از گمنامان خوشنامی است که بی هیچ چشم داشتی و با خواستههایی اندک، میخواهند با بالهای کاغذی پرواز کنند.
انتهای پیام